تا سلام




عشق چیست؟!

آنچه بزرگان از آن نهی کرده اند به عنوان عشق همین رابطه یک طرفه است

تصور کنید بازی یکطرفه، کاریکطرفه، محبت یکطرفه و! چقدر تا به حال با این امر برخورد کردید؟ متأسفانه امر بسیار شایعیست

چه بخواهید و چه نه هیچ ارتباط یک طرفه ای نتیجه بخش نخواهد بود و اصرار بر این نوع روابط دست کم شمارا متضرر می کند

تنها جنس و نوع حاکم در این جهان خدا بوده که ارتباطی را حاصل می کرده و اگر غیر از این می دانستید دروغی بیش نبوده

از این گذر بسیار دیده می شود در اجتماع و اخبار و شبکه ها و رسانه ها مواردی که گویا با ما و آداب ما مربوط نیست!

و این نتیجه ترویج همین افکار پوچ و مهمل مانند حمایت از دروغ و بازی های نامعلوم و عناوین غیر قراردادی است.



از ابتدای رسانه ای شدن برجام رسم بر این گذاشته شده که تکامل برجام مانع از تظاهر دشمنان ایران به خودستیزی است اما آنچه از سابقه ی گفتمان تمدن ها تجربه دارم طرف مذاکره روی میز خود خودنویسی دارد با پشتوانه بمب و تا زمانی که جام را خود به دست نیازد به دست ندهد که هیچ منتظر هم ایستاده تا کسی جامش را از دستش بگیرد حماقت اینجاست که اگر برسر جاممان با کسی جنگ داریم که نداریم چرا با او وارد جنگ نشدیم و اگر جام خود را در دست داشتیم که نداشتیم با دیگران آن را معامله کردیم پس معادله حل شد دعوای زرگری بر سر مرده

بگذارید مثالی برای شما بزنم

در ریاضی زمانی که می خواهند معادله ای را حل کنند آن را ساده می کنند، ساده کردن معادله به روش های گوناگون انجام می گیرد ولی باید توجه کنید که جواب معادله تغییر نکند

ولی این در معادله ریاضی است وقتی شما سعی می کنید جواب معادله را تغییر دهید دیگر از منطق برابری خارج شده اید و معادله را خراب می کنید این حالت دیگری است که آمریکایی ها شاید سعی در انجام آن داشته باشند و در وسعت مسئولان ایرانی خود را محق این کار نیز بدانند




بهتر است برای صادرات خودمان مقصدی را انتخاب کنیم که سطح میزانی با اجناس ما خواهد داشت چرا که نوسانات در هر دو مکان چه محل تولید چه محل صادر شده بر صادرات مؤثر است

مسلماْ اجناسی که برای صادرات تولید می شوند باید کاملا مطابق با مقصد صادرات باشند و صادرات اامی برای تقارن با رسوم دیگر مناطق تجاری نیست و نباید باشد و اصولا صادرات فرصتی برای کشف محلهای تجاری دنیاست

رابطه ی میان صادرات و واردات مانند رابطه ی دو دست باز است اگر این دو دست تبدیل به یک دست شود تضمین لازم را فراهم نمی کند و اگر فراتر رود کنترل عرضه و تقاضا بدون احتساب مالیات است

واردات علاوه بر عکس قوانینی را که صادرات دارد طلب می کند نیازمند اشاره چند نکته است که:

- واردات حدالامکان توسط صادرات انجام گیرد یعنی از نفعی که از صادرات حاصل میشود واردات انجام شود

- واردات باید با تکنولوژی روز کنترل شده باشد تا اینکه عوارض آن تاحد امکان کاهش یابد

- واردات نامنظم عاملی برای توجیه بازارهای با عملکرد غیر منظم است


و در آخر در بازار های عرضه به میزانی که کالای صداقت برای فروش موجود باشد بازار آن کشور رونق پیدا خواهد کرد


اگر شما با مخاطب خاص سر و کار دارید که خوب مقصود این مطلب نیستید
مقصود اینجا دسته ای از افراد هستند که هنوز با فرد مورد نظر خود آشنا نشده اند بله تأکید می کنم بر روی کلمه ی آشنا_
وقتی در ذهن خود مخاطبی دارید واقعا چگونه با او برخورد می کنید و خواهید کرد من میخواهم توجه شما را جلب کنم به این نکته که تنها زمانی ملاک ارتباط طرفین است که آنها با هم روبه رو می شوند و مهم نیست که از هم آشنایی قبلی داشته باشند یا نه اما معیار آن زمان است
اضافه می کنم که اینترنت و شبکه های اجتماعی برای اکثر افراد موقعیت رودررو به حساب نمی آید که البته نوعی بی اعتمادی است و نباید اینطور باشد
مخاطب خاص عبارت مناسبی برای شروع یک ارتباط دو طرفه است

شماهم شنیده اید که گفته اند اول خودت بعد دیگران؟ حتی در ضرب المثل ها نیز این مفهوم بسیار آمده است اما چگونه یک انسان بیگانگی را احساس می کند و یا می توان بهتر گفت که انسان بیگانه چطور به بیگانگی می رسد؟
هر نوع ارتباطی به صورت قرضیست و ظرفیت های افراد برای همیشه منحصر به خود آنها باقی می ماند و آثار آنها برای همیشه به نامشان ثبت می شود زمانی که یک شخص حقیقی یا غیره این قانون را زیر پا می گذارد دچار بیگانگی می شود و آثار این بیگانگی در زندگی مسائل بسیاری مانند بی ارزشی و بی هویتی و غیره خواهد بود
علاوه بر این رعایت حقوق اولیه ارتباطی زیر پا گذاشته می شود برای مثال شما اگر شخصی خاص شمارا برای شام دعوت نکند به طور معمول برای شام به خانه او نمی روید پس کمی خود دار باشید و حق را پایمال نکنید تا کم کم بیگانه نشوید ارتباط غیر معمول قطعا به سود شما نخواهد بود

بسیاری از مسائلی که ما و جوامع ما امروزه درگیر آن است به دلیل نبود منطق است و به همین دلیل است که پس از طی طریقی طولانی تازه به موضوعی برمی خوریم که از اساس نامفهوم و غیر منطقی است جواب ساده ای که برای این مطلب است این است که این ما و جوامع ماست که از دروغ های به اصطلاح خوب پر شده و در نهایت دست و پای ما را بسته و مانند تار به دور خودمان تنیده شده است بله منطق اساسی که برای هر فرد و جامعه ای پیشنهاد می شود صداقت و راستی است و غیر از این را اگر جستجو می کنید به بن بست خواهید خورد یا اینکه حداقل مانند کسانی خواهید شد که دنباله رو حقیقت هستند اما در ظاهر اینگونه نیستند

تا چه حد تصور می کنید انسان منطقی هستید، حال تا چه حد جامعه خود را منطقی می دانید!

منطق به این معنا عبارت از اساس و پایه ریزی بنای منطق است چرا که شما به وضوح می بینید که مردم و جامعه از درک منطق عاجز هستند آیا زمانی که دیگران را غیر منطقی می بینند خود را توجیه می کنند؟ در حالی که معنای منطق حکم می کند که هر جا منطقی نیست به دنبال منطقی باشیم

اساس منطق یا منطقی بودن خیلی تفاوت می کند با این فرهنگ منطقی.


تا به حال فکر می کردید آزادی چه سودی برای شما دارد

برای خودتان زندگی را چگونه تفسیر می کنید

آیا مشغول داشته هایتان هستید و از آن لذت می برید یا به فکر نداشته ها هستید و رسیدن به آنها.

استفاده از فرصت زندگی و آینده چه تأثیری در زندگی شما دارد

تا چه حد امید به زندگی دارید

قصد دارید چه کارهایی انجام دهید

یا به نیستی فکر می کنید و حال خوشی ندارید

در هر حال می خواهم به شما بگویم اگر زندگی می کنید پس وجود دارید پس ارزش این را دارد که برای وجودی که دارید شاکر باشید

همین که در دنیا جایی برای شما وجود دارد و سهمی از زندگی دارید نشان استقامت شماست

فقط می ماند اینکه پایی برای حرکت کردن برای خود درست کنید

اگر در نقطه صفر هم ایستاده اید راه را طی کنید حالا می خواهد این راه جدید و ساخت دست شما باشد و یا راهی دیگر هدف طی کردن و حرکت در مسیر است پس امید داشته باشید ولی ساکن نباشید

به خواسته های خود فکر کنید و اگر خواستید برای خود هدف تعیین کنید

علاقه های شما و خواسته هایتان به شما شکل می دهد.


وقتی به دیده به دنیا می نگریم جز جسم نیست، در یک مثال ساده خانواده یک کلمه است اما ارتباطی که با شما پیدا می کند معنی خانواده است و خانواده با معنی برای شما شکل گرفته پس جسم در کنار معنی یا همان ارتباطی که با شما دارد تکامل می یابد.

جسم به تنهایی کاربردی ندارد و اگر تمام موجودات حتی خودتان را جسم بدانیم آنوقت به اهمیت ارتباطی که میان آنهاست پی خواهیم برد.

پس میان هر دو چیز یک معنی برای ارتباط است از جمله ثروت، تکامل، مهر و

نکته مهمی که قابل ذکر است و باید گفت روی آوردن به معنا و پرهیز از جسمی بودن است که هر چه این سرمشق را در زندگی خود الگو قرار دهیم به موفقیت بیشتری خواهیم رسید و از خویشتن بی معنای خود فاصله گرفته و با معانی بیشتر و متعالی تری آشنا خواهیم شد و در یک کلام با معنی خواهیم شد.



بسیار اهمیت دارد که شما در چه جایگاهی از فقر قرار دارید اینکه می گویم شما چون مبنا را بر این اصل گذاشته ایم که دارایی های ما نقشی در فرهنگ فقر و تفکر کردن در مورد ندانسته ها و نداشته های ما نداشته باشند.

آیا شما در فقر مطلق هستید که اگر اینگونه است نیازمندی شما را مجذوب قدرتی داشته است پس برای یک چنین قدرتی دست نیاز می گیرید پس فقر مطلق نیازمندیست.

اما آنچه در فرهنگ فقر شایان ذکر است گذر از فقر مطلق و استفاده از چهره های ظاهری و باطنی فقر برای درک نیاز و نیازمندی در سطوح مختلف جامعه است از این رو قرار گرفتن در چنین جایگاهی را فقر فرهنگی می گویند و باید گفت بر خلاف فقر که جایگاهی متعالی و ارزنده است، فقرینگی یا فقر فرهنگی دل به درد آورد و انسان را بی چیز کند و بر زمین کوبد.

از جمله بارزترین نمونه های فقر فرهنگی که هر کسی می تواند بر شمرد را باید گفت راهی پیش پای رفع نیازمندی نیازمندان و مخل معنای فقر که در میان اهل ادب معروف است دانست و در درجه اهم نوعی فقر اندوزی و حرکت به سوی تنهایی و تاریکی و نابودی دانست.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها